بررسی طبقات ارث از دیدگاه فقه امامی و حنفی

نوع مقاله : علمی-تخصصی

نویسنده

آمر دیپارتمنت دانشکده فقه و حقوق دانشگاه بین المللی المصطفی افغانستان

چکیده

ارث یکی از مهم‌ترین نهادهای حقوقی است که در بین تمام مذاهب و مکاتب حقوقی دنیا پذیرفته شده است و کسی نمی‌تواند آن را انکار کند. قانون ارث افزون ‌بر‌این‌که یک امر طبیعی و فطری است در گسترش تلاش‌های اقتصادی افراد نیز تأثیر عمیقی دارد. در دین مبین اسلام تقسیمات ارث براساس آیات قرآن صورت می‌گیرد؛ امّا اختلافاتی که در مسائل مربوط به این مقوله بین مذاهب اسلامی وجود دارد، مربوط به ابهاماتی است که در تفسیر این آیات و احادیث مربوط و برداشت آن‌ها از احتمالاً این آیات و احادیث و شاید دلایل دیگر به وجود آمده باشد. در این مقاله ضمن تعریف ارث موجبات وطبقات ارث را به‌صورت مقارنه‌ای و مقایسه‌ای بررسی نموده است. 
باید توجه داشت که انتقال دارایی متوفا در صورتی تحقق خارجی می‌یابد که ترکه به‌طور قطعی به ملکیت وارثان در آید، از دید عرف لحظه مرگ و تملک وارثان مقارن باهم و دریک زمان است و در زمان مرگ متوفا جا‌بجایی صورت می‌پذیرد، اما از نظر شرع ترکه پس از پرداخت دیون و واجباتی مالی، در ملکیّت وارثان استقرار می‌یابد. بنابراین، مالکیت قطعی ورثه نیز به نسبت سهم‌الارث آن‌ها پس از پرداخت حقوق و دیونی است که به ترکه تعلق گرفته است.

کلیدواژه‌ها


·      بررسی طبقات ارث از دیدگاه فقه امامی و حنفی

دکتر محمدعیسی هاشمی[1]

چکیده

ارث یکی از مهم‌ترین نهادهای حقوقی است که در بین تمام مذاهب و مکاتب حقوقی دنیا پذیرفته شده است و کسی نمی‌تواند آن را انکار کند. قانون ارث افزون ‌بر‌این‌که یک امر طبیعی و فطری است در گسترش تلاش‌های اقتصادی افراد نیز تأثیر عمیقی دارد. در دین مبین اسلام تقسیمات ارث براساس آیات قرآن صورت می‌گیرد؛ امّا اختلافاتی که در مسائل مربوط به این مقوله بین مذاهب اسلامی وجود دارد، مربوط به ابهاماتی است که در تفسیر این آیات و احادیث مربوط و برداشت آن‌ها از احتمالاً این آیات و احادیث و شاید دلایل دیگر به وجود آمده باشد. در این مقاله ضمن تعریف ارث موجبات وطبقات ارث را به‌صورت مقارنه‌ای و مقایسه‌ای بررسی نموده است. باید توجه داشت که انتقال دارایی متوفا در صورتی تحقق خارجی می‌یابد که ترکه به‌طور قطعی به ملکیت وارثان در آید، از دید عرف لحظه مرگ و تملک وارثان مقارن باهم و دریک زمان است و در زمان مرگ متوفا جا‌بجایی صورت می‌پذیرد، اما از نظر شرع ترکه پس از پرداخت دیون و واجباتی مالی، در ملکیّت وارثان استقرار می‌یابد. بنابراین، مالکیت قطعی ورثه نیز به نسبت سهم‌الارث آن‌ها پس از پرداخت حقوق و دیونی است که به ترکه تعلق گرفته است.

 

واژگان کلیدی: ارث، طبقات، فقه امامی، فقه حنفی.

·                    مقدمه

ارث از جمله مباحث و موضوعات حقوقی است که شاید هر انسانی در طول عمر خود، خواهناخواه با آن رو به رو شود؛ زیرا تا زمانی که شخص زنده است، مالکیت دارایی خود را برعهده دارد، پس از مرگ و با از بین رفتن متوفا این دارایی قهراً به ورثه منتقل می‌شود؛ به‌عبارت دیگر مرگ مورّث آغاز تحقق ارث و سبب جدایی دارایی از شخص متوفی است. همچنین باید توجه داشت که انتقال دارایی متوفا در صورتی تحقق خارجی می‌یابد که ترکه به‌طور قطعی به ملکیت وارثان در آید، از دید عرف لحظه مرگ و تملک وارثان مقارن باهم و دریک زمان است و در زمان مرگ متوفا جا‌بجایی صورت می‌پذیرد، اما از نظر شرع ترکه پس از پرداخت دیون و واجباتی مالی، در ملکیّت وارثان استقرار می‌یابد. بنابراین، مالکیت قطعی ورثه نیز به نسبت سهم‌الارث آن‌ها پس از پرداخت حقوق و دیونی است که به ترکه تعلق گرفته است.

·                    1. مفاهیم

·           1-1. ارث

واژه ارث در معانی زیر به‌کار رفته است:

الف ) در لغت به‌معنای بقاست و وارث به‌معنای باقی است. وارث به همین معنا یکی از اسماء الهی است، زیرا همه فانی هستند و تنها او باقی است، چنانچه می‌فرماید: «کلُ شیءٍ هالِکٌ الّا وجههُ» از آنجا که وارث پس از مورث باقی می‌ماند این واژه را در این معنا به‌کار گرفته‌اند.

ب) ارث به‌معنای استحقاق است؛ زیرا ورثه به محض فوت مورث، قانوناً نسبت به ترکه استحقاق پیدا خواهند کرد. (زبیدی 1414: 652) البته این استحقاق متزلزل است تا زمانی که دیون و حقوق متعلق به ترکه از آن پرداخت شود. طبق این معنا، ارث غیر از ترکه است؛ زیرا ترکه متعلق ارث است نه خود ارث.

ج) واژه ارث به حصه‌هایی گفته می‌شود که به هریک از ورثه تعلق می‌گیرد. طبق این تعریف بین ورثه و ترکه عام و خاص مطلق است؛ زیرا هر حصه‌ای ترکه است ولی ترکه در معنای عام خود و سیع‌تر از هریک از حصه‌هاست

·           2-1. ترکه

موضوع علم فرایض ترکه است و ترکه به‌معنای همه اموال منقول از قبیل طلا، نقره، نقدینگی و اسباب و اثاث منزل و ... و یا اموال غیرمنقول مانند زمین و خانه و ... که متوفی بعد از مرگ خود بر جای می‌گذارد. همه این امور داخل در مفهوم ترکه است و دادن آن به مستحقان واجب است (مصطفی الخن، 1992، 2: 299)

·   حقوق متعلق به ترکه متوفی

  1. بدهی‌های که قبل از وفات متعلق به عین ترکه بوده است: مانند رهن، اگر کسی چیزی را به رهن بگذارد و به مرتهن تسلیم کند و بمیرد و غیر از مرهون چیزی دیگری از خود بر جای نگذارد در این صورت بدهی مرتهن مقدم بر چیزهای دیگر حتی کفن و دفن متوفی است.

 هم‌چنین اگر کسی چیزی را بخرد اما آن را قبض نکرده و بهای آن را پرداخت نکند و سپس بمیرد، فروشند نسبت به مبیع مستحق‌تر از هزینه‌های کفن و دفن متوفی است، حق زکات یعنی مالی که در آن زکات واجب شده است نیز مانند بیع و رهن است؛ زیرا مثل این است که برای زکات به رهن گذاشته شده باشد؛ بنابراین، بر هزینه کفن و دفن مقدم می‌شود.

  1. کفن و دفن: هزینه کفن و دفن متوفی مقدم بر بقیه‌ی بدهی‌ها، تنفیذ وصیت و حق ورثه است، زیرا کفن و دفن از جمله امور ضروری و متعلق به حق متوفی است.
  2. بدهی‌های متعلق به ذمه متوفی: پرداخت این بدهی بعد از پرداخت هزینه‌ی کفن و دفن متوفی و مقدم بر وصیت و حق ور ثه است. خواه این بدهی‌ها حق الله باشد مانند زکات نذور و کفاره، یا این که حق الناس باشد مانند قرض و و غیره.
  3. وصیت از یک‌سوم باقی مانده‌ی اموال: وصیت بر اساس اجماع بعد از بدهی‌ها و مقدم بر حق ورثه قرار داده شده است. (مصطفی الخن: 1992، 2: 300)
  4. ارث آخرین حق متعلق به ترکه است که در بین وارثان به نسبت سهام‌شان تقسیم می‌شود.

قانون مدنی در ماده 1997 می‌گوید حقوق متعلق به متروکه به‌ترتیب ذیل تأدیه می‌شود.

  1. مصارف تکفین و تجهیز میت تا زمان دفن
  2. اداء دیونیکه بر ذمه او واجب است.
  3. وصیت مییت از ثلث مابقی متروکه بعد از تأدیه دین
  4. تقسیم باقیمانده متروکه به ورثه مطابق احکام میراث

·   مشروعیت ارث

بدون شک ارث در اسلام امری مشروع است و نصوص قرآنی و سنّـت و اجماع امت آن را تأیید می‌کند و هرکس مشروعیت ارث را انکار کند کافر و مرتد می‌باشد. خداون می‌فرماید: «للرجالِ نَصیبٌ مما ترکَ الوالدانِ وَ الاقرَبُون وَ للِنساءِ نصیبٌ مما ترک الوالدانِ وَ الاقرَبُونَ مما قلَّ منهُ اَو کَثُرَ نصیباً مّفروضاً» (نساء، 7) برای مردان و زنان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود به‌جای می‌گذارند سهمی است خواه آن ترکه کم یا زیاد باشد، سهم هریک را خداوند مشخص و واجب کرده است.

روایتی است از پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «اَلحِقُوا الفَرائِضَ بِأَهلِها فَمابَقیَ فَلأَولی رَجُلٍ ذَکرٍ» فرائض را به صاحبان آن (ذوی القربی) بدهید و اگر چیزی باقی ماند به نزدیک‌ترین مرد به متوفی بدهید و نیز فرمود: «تَعَلَّموا الفَرائِضَ و عَّلَّموها النّاس» علم فرائض را یاد بگیرد و به دیگران نیز یاد بدهید. بر مشروعیت ارث اجماع شده است و هیچ یک از مسلمآنان مخالف آن نیست.

·  موجبات ارث

·           الف ) موجبات ارث از نظر فقه شیعه

ارث انتقال مال یا حق کسی هنگام مرگ او به دیگری به واسطه رابطه نسبی و یا سببی است که میان آن دو وجود دارد. بنابراین، موجبات ارث، نسب و سبب است.

نسب، بدین معنا که اگر کسی به ولادت شرعی با کس دیگر، ارتباط داشته باشد نسبت نسبی میان آن‌ها به وجود می‌آید و موجب می‌شود که آن‌ها از همدیگر ارث ببرد. نسبت نسبی در ارث بردن مطابق با نظر فقهای عظام به ترتیب اولویت در سه طبقه دسته‌بندی می‌شود (امام خمینی 1385، ج 2: 389؛ طباطبایی یزدی: بی‌تا، ج ۱، ص ۳).

 طبقه اول: پدر،‌ مادر، فرزند، (نوه در صورت نبودن فرزند)

طبقه دوم: پدر بزرگ و مادربزرگ پدری و مادری و هرچه بالاتر برود. برادر و خواهر (پدری) یا (مادری) یا (پدری و مادری) و فرزندان آنان

طبقه سوم: عمو، عمه، دایی و خاله و فرزندان ایشان در صورت نبودن‌شان، اگر در طبقه سومِ خویشاوندان میت نباشند، عمو،‌ عمه، دایی و خاله پدرِ میت،‌ ارث می‌برند (مسعودی، ۱۳۷۸، 64)

به طبقه سوم ارث،‌ اولی الارحام گفته می‌شود (شیخ حرعاملی، ج 26: 63) که «فرض‌بر»‌ نیستند چون در قرآن  به سهم معینی برای آنان اشاره نشده است (هاشمی شاهرودی، ۱۳۸۲، ج ۱: ۳۴۹).

سببیت موجب ارث است. سببیت با زوجیت ایجاد می‌شود زوجین (زن و شوهر) از یکدیگر ارث می‌برند؛ یعنی هر کدام بمیرد آن دیگری از او ارث می‌برد. شرط ارث بردن همسران از یکدیگر این است که ازدواج آنان دائم  بوده باشد و موانع ارث در میان نباشند. (نجفی، ۱۹۸۱، ج ۳۹ : ۱۹۶)

·  ب) موجبات ارث از نظر اهل سنت

در فقه اهل سنت این تقسیم‌بندی به سه قسمت نسبی، ولاء و نکاح است به‌طورکه می‌توان ولاء و نکاح را داخل در رابطه‌ای سببی دانست. اسبات ارث اهل تسنن عبارت‌اند از:

  1. قرابت یا نسب: قرابت خونی که به سبب ولادت ایجاد شده است و در علم ارث شامل سه نوع است.

الف) صاحبان فروض: خو یشاوندان شخص مرده که برای آن‌ها سهم مشخصی درقرآن و سنت نبوی مشخص شده است؛ مانند پدر، جد، مادر، جده، دختر، دختر پسر، خواهر تنی، خواهر پدری، فرزندان مادری

ب) عصبه‌ها: نزدیک و فامیل پدری یک فرد؛ مانند پسر، پسر پسر و پایین‌تر برادر تنی و پسرش، برادر پدری و پسرش، عموی تنی و پسرش و عموی پدری و پسرش.

ج) ذوی‌الارحام: ارحام جمع رحم و در لغت به‌معنای خویشاوندان است؛ پس ذوی‌الارحام به‌معنای افراد خویشاوند است، منظور از ذوی‌الارحام در علم فرایض خویشاوندانی‌اند که از طریق فرض یا عصبه بودن ارث نمی‌برند، یعنی کسانی غیر از آن‌ها هستند که بر ارث بردن آن‌ها اجماع خاصل شده است، مانند دختر، دختر دختر، پسر دختر، دایی، پسر دایی،

در ارث ذوی‌الارحام و جود شرایط زیر لازم است:

الف) متوفی به جز زو جین وارث دیگری از طریق فرض یا عصبه بودن نداشته باشد. پس اگر متوفی وارثی از صاحبان فروض یا عصبه داشته باشد از طریق فرض، عصبه بودن ویا ردّ، بر ذوی‌الارحام مقدم می‌شود، اما اگر به جز یکی از زوجین وارث دیگری نداشته باشد، مانع ارث ذوی‌الارحام نمی‌شوند، زیرا همان‌طورکه ذکر شد بر زوجین ردّ واقع نمی‌شود.

ب) بیت‌المال منظم نباشد، بنابراین، اگر بیت‌المال منظم باشد، آنچنان که در ردّ بر صاحبان فروض مقدم می‌شود در ارث نیز بر ذوی‌الارحام مقدم می‌شود. (مصطفی الخن: 1992: 412)

·            اصناف ذوی‌الارحام

ذوی‌الارحام را می‌توان در چهار دسته قرار داد:

  1. کسانی که دلیل انتساب آن‌ها به متوفی این است که متوفی اصل آن‌هاست، این‌ها عبارتند از

الف. فرزندان دختران و هر قدر پایین رود.

ب. فرزندان دختران پسر و هر قدر پایین رود.

  1. کسانی که دلیل انتساب متوفی به آن‌ها این است که اصول متوفی هستند؛ این‌ها عبارتند از اجداد و جدّات رحمی. جدّ رحمی کسی است که بین او و متوفی، مؤنث واسطه شده است مانند پدر مادر و پدر پدر مادر هر قدر بالا برود. جدّت رحمی کسی است که بین او و متوفی جدّ رحمی فاصله شده است مانند پدر مادر و مادر پدر وهر قدر بالا رود.
  2. کسانی که به والدین متوفی منسوب می‌شوند به این دلیل که والدین اصل آن‌ها واصل خود متوفی به حسباب می‌آید این افراد عبارت است از

الف) فرزندان خواهران، خواه مذکر و خواه مؤنث باشند و خواهران خواه پدر و مادری و یا پدری و یا مادری.

ب) دختران برادران پدری و مادری و یا پدری و یا مادری

ج) فرزندان برادران و خواهران مادری خواه مذکر و یا مؤنث باشند

  1. کسانی که منسوب به اجداد و جدّات متوفی هستند؛ زیرا این اجداد و جدات اصل متوفی و آن‌ها هستند این افراد عبارتند از:

الف) عموها مادری و عمه‌ها و دختران عموها به‌صورت مطلق.

ب) دایی‌ها و خاله‌ها به‌صورت مطلق اگرچه دور باشند و فرزندان آن‌ها هر قدر که پایین‌تر بروند. (مصطفی الخن: 1992: 413)

دلیلی که بر ارث به قرابت دلالت می‌کند آیه 7 سوره نساء است که خداوند می‌فرماید: «برای فرزندان پسر سهمی از ترکه ابوین و خویشان است و برای فرزندان دختر سهمی از ترکه ابوین و خویشان است چه مال اندک باشد یا بسیار نصیب هر کس از آن معین گردیده است.»

  1. ازدواج (سبب): ازدواج همان ازدواج صحیح حقیقی یا حکمی است که باید شرایط زیر در آن رعایت شده باشد.

الف) زنی که با یک عقد صحیح از دواج کرده باشد؛ خواه با همسر فوت شده‌اش هم بستر شده باشد، یانه

ب ) زنه مطلقه‌ای که طلاقش رجعی و در زمان عده باشد.

ج) زنی که طلاق بائن داده شده و در زمان مرض الموت باشد و شروط زیر را داشته باشد:

- منظور از طلاق ممنوع کردن او از ارث باشد پس با شخصی که او را طلاق داده برخلاف نظرش عمل می‌شود اما کسی که زنش را در زمان مرض الموت طلاق داده برخلاف نظرش عمل می‌شود اما کسی که زنش را در زمان مرض الموت خودش به دلیل خیانت زنش به او یابد رفتاری غیرقابل تحمل یامرتد شدنش طلاق داده باشد، از او ارث نمی‌برد.

- زن این طلاق را نپذیرفته باشد؛ پس وقتی زن به این طلاق راضی باشد وبه گونه‌ای رفتار کند که نشان رضایت وی باشد، از او ارث نمی‌برد.

- شوهر در زمان عده طلاق بائن زنش فوت کرده باشد، ولی اگر این زمان پایان یافت ارث نمی‌برد.

دلیلی که بر حق ارث بردن از طریق ازدواج دلالت می‌کند آیه 12 سوره نساء است که خداوند می‌فرماید: «برای شما نصف دارایی به جای مانده همسرانتان است اگر فرزندی نداشته باشد» «و برای زنان شما یک‌چهارم ترکه شماست اگر فرزندی نداشته باشد»

·           اقسام وراثت

·  اقسام وراثت در فقه شیعه

  1. وارثی که همیشه به فرض ارث می‌برد.
  2. وارثی که همیشه فرض‌بر است و گاهی علاوه‌بر فرض، مقداری از بقیه ماترک نیز به‌عنوان رد به او می‌رسد.
  3. وارثانی که گاهی به فرض و گاهی به قرابت ارث می‌برد.
  4. وارثانی که همیشه به قرابت ارث می‌برند.
  5. وارثانی که ارث آن‌ها نه به فرض است و نه به قرابت، بلکه به سبب ولاء از یکدیگر ارث می‌برند؛ مانند معتق ضامن امام

 وارثانی که همیشه به فرض ارث می‌برند

  1. مادر: فرض مادر در صورت نبود اولاد برای متوفا، یک‌سوم و در صورت بودن اولاد، یک‌ششم ترکه است.
  2. زوج: فرض زوج اگر زوجه هنگام وفات دارای اولاد نباشد، یک‌دوم و درصورت و جود اولاد یک‌چهارم ترکه است.
  3. زوجه فرض زوجه درصورت نبودن اولاد برای متوفا، یک‌چهارم و درصورت و جود اولاد یک هشتم از اموال قابل وراثت زوج است.
  4. خویشاوندان امی در طبقه دوم: یعنی جد، جده‌ امی تا هر قدر که بالا بروند و اخوه امی و اولاد ایشان تا هراندازه که پایین بروند، همواره فرض‌برند و فرض ایشان در صورت انفراد برادر یا خواهر یک‌ششم و در سایر موارد یک‌سوم ترکه است.
  5. خویشاوندان ام در طبقه سوم: یعنی اخوال و اولاد ایشان تا هر اندازه که پایین بروند ف همواره فرض‌برند و فرض ایشان در صورت انفراد و نیز تعدد همیشه یک‌سوم ترکه است. (شهیدی 1390: 113)

 وراثی که گاه به فرض و گاه به قرابت ارث می‌برند

وارثانی که گاهی به فرض وگاهی به قرابت ارث می‌برند؛ مانند پدر، دختر، دخترها، خواهر و خواهران ابی یا ابوینی و خواهران و برادران امی که اگر تنها باشند فرض‌برند واگر با جد امی باشند به قرابت ارث می‌برند (مصلحی عراقی 1392: 112)

  1. پدر: در صورتی که متوفا هنگام فوت اولاد نداشته باشد، پدر به قرابت ارث می‌برند واگر اولاد داشته باشد، پدر به فرض ارث می‌برد که عبارت از یک‌ششم ترکه (نجفی 1374: 112؛ امام 1376: 212)
  2. یک دختر اگر فرزند منحصر متوفا باشد، به فرض ارث می‌برد که فرض او یک‌دوم ترکه است و اگر همراه با فرزند ذکور باشد به قرابت ارث می‌برد.
  3. دو یا چند دختر: اگر فرزندان متوفّا منحصر به دو یا چند دختر باشد، ایشان به فرض ارث می‌برند که فرضشان جمعاً دوسوم ترکه است و اگر متوفا فرزند ذکور هم داشته باشد، دخترها با پسر، یا باپسر ها به قرابت ارث می‌برند که سهم ذکور دو برابر سهم اناث خواهد بود.
  4. یک خواهر ابوینی یا ابی: اگر متوفا هنگام فوت خویشاوندان طبقه نخست نداشته باشد و درطبقه دوم از خویشاوندان ابوینی یا ابی فقط یک خواهر داشته باشد این خواهر به فرض ارث می‌برد و فرض او یک‌دوم است و اگر برادر ابوینی یا ابی داشته باشد، خواهر به قرابت و به قاعده ذکور دو برابر اناث ارث می‌برند.
  5. دو یا چند خواهر ابوینی یا ابی: اگر وراث متوفی به وارث طبقه دوم منحصر باشد و خویشاوندان ابوینی یا ابی او فقط دو یا چند خواهر ابوینی یا ابی باشند خواهرها به فرض ارث می‌برند که فرض ایشان دوم ترکه است. اگر ایشان همراه بابرادر یابرادرها ی ابوینی یا ابی باشند به قرا بت و به قاعده ذکور دو به را بر اناث ارث می‌برند. (شهیدی، 1390: 114)
  6. اگر خواهر یابرادر امی در ردیف خود تنها باشند یک‌ششم ترکه را به ارث می‌برند و اگر جد یا جده‌امی با آن‌ها باشد، به قرابت ارث خواهند برد.
  7. اگر خواهر یا برادران، یا خواهر و برادر امی وارث منحصر به فرد باشند، یک‌سوم ماترک را به فرض می‌برند و اگر اجداد امی با آن‌ها باشند جملگی به قرابت ارث خواهند برد و همه اموال میان آن‌ها با السّویه تقسیم خواهد شد (قبله‌ای خویی، 1389: 113)

وارثان که همیشه به قرابت ارث می‌برند

  1. فرزندان ذکور متوفا در طبقه اول
  2. برادران ابوینی یا ابی و فرزندان آن‌ها، جد و جده ابی و امی در طبقه دوم.
  3. اعمام ابوینی یا ابی وامی و او لاد آن‌ها هرچه پایین‌تر روند ونیز اخوال ابوینی و ابی و امی و فرزندان آن‌ها هرچه پایین‌تر روند در طبقه سوم (قبله‌ای 1389: 114؛ شهیدی 1390: 114)

·  اقسام وراثت در فقه اهل سنت

در فقه اهل سنت وراث از جهت چگونگی ارث بردن به چند دسته تقسیم می‌شوند.

  1. کسانی که همیشه به فرض ارث می‌برند.
  2. کسانی که گاه به فرض و گاه به تعصیب ارث می‌برند.
  3. کسانی که گاه به فرض، گاه به تعصیب و گاه به هردو ارث می‌برند.
  4. کسانی که همیشه به تعصیب ارث می‌برند (میرداداشی و دگران 1389: 166)

وراثی که همیشه به فرض ارث می‌برند.

فرض سهم مشخصی از ترکه است و وراثی که برای آن‌ها سهم مشخصی از ترکه معین شده است. فرض‌بر نام دارند، گروهی از فرض‌برها در هر حال فقط به فرض ارث می‌برند. این دسته عبارت‌اند از: مادر، جد صحیحه (مادر مادر و مادر پدر)، برادر مادری، خواهر مادری، زوج و زوجه (سرخسی 1406: 174؛ شیخ الاسلام 1374: 260)

وراثی که گاه به فرض و گاه به تعصیب ارث می‌برند.

عصبه آن دسته از خویشان متوفا هستند که سهم مشخصی برای آن‌ها تعیین نشده است، بلکه باقی‌مانده از سهم فرض به رها به آن‌ها می‌رسد و در نبود صاحبان فروض، تمام ترکه را می‌برند. ارث این دسته از وراث را ارث به تعصیب گویند. گروهی از وراث که گاه به فرض و گاه به تعصیب ارث می‌برند، عبارت‌اند از: دختر و دختر پسر هر چه پایین رود و خواهر پدر و مادری (شقیقه) و خواهر پدری (شیخ الاسلام 1374: 260)

 وراثی که گاه به فرض و گاه به تعصیب و زمانی به هردو ارث می‌برند.

 پدر وجد صحیح (پدر پدر) افرادی این دسته هستند که گاه به فرض و گاه به تعصیب و زمانی به هردو ارث می‌برند (شیخ الاسلام 1374: 260)

وراثی که همیشه به تعصیب ارث می‌برند.

اینان سایر وارثان هستند که به تعصیب ارث می‌برند؛ غیر از مواردی که در دسته‌های قبلی ذکر شد. افرادی این دسته عبارت‌اند از پسر و پسر پسر هرچه پایین روند، برادر پدر و مادری، برادر پدری، پسر برادر پدر و مادری، پسر برادر پدری، عموی پدر و مادری، عموی پدری، پسر عموی پدری و مادری، پسرعموی پدری و مادری، عموی پدری پدری، پسرعموی پدر و مادری، پسرعموی پدری، عموی پدرو مادری، عموی پدری پسر عموپدری و پسر عموی پدر و مادری پدر، پسر عموی پدری پدر وعموی جد به همین ترتیب (سرخسی 1406: 174)

ذوی‌الارحام

در فقه اهل سنت، ذوالارحام سایر خویشان متوفا غیر از صاحبان فرض و عصبه هستند؛ مانند پسر دختر و دایی و این‌ها فقط وقتی ارث می‌برند که صاحبان فرض یا عصبه و جود نداشته باشد یا از میان اصحاب فروض فقط یکی از زوجین باقی مانده باشد. همچنان که اگر زنی بمیرد و شوهر و دایی داشته باشد، شوهر نصف ترکه را می‌برد و نصف دیگر به دایی می‌رسد؛ زیرا جزء اولو الارحام است. در بار ارث بردن ذوی‌الارحام در مذاهب اربعه اهل تسنن اختلاف و جود دارد.

·            مقایسة ارث در فقه شیعه و سنی

به‌طورکلی وارثان میت در فقه شیعه و سنی در سه طبقه قرار می‌گیرند

1 - در هر دو مذهب شامل فرزندان و پدر و مادر است.

2 - در فقه شیعه شامل برادر، خواهر، پدربزرگ و مادربزرگ است که در صورت نبود فردی از طبقة اول، ارثیة میت به طبقة دوم می‌رسد، اما در فقه اهل سنت، برادر و خواهر در صورتی ارث نمی‌برند که میت پدر یا پسر داشته باشد؛ پس اگر این دو وجود نداشتند، اما میت دارای دختر یا مادر (از طبقه اول) بود، برادر و خواهر با آن‌ها در ارث بری مشترک خواهند بود (مغنیه 1377؛ 545)

3 - افراد مشمول ارث در طبقه سوم عبارت است از: عمو، عمه، دایی، خاله و اولاد آن‌ها که در فقه اهل تشیع، در صورت نبود فردی از طبقة اول و دوم، ارثیة میت به طبقة سوم می‌رسد، اما در فقه اهل سنت، اگر فردی از طبقة اول و دوم وجود نداشته باشد، با وجود عموی ابوینی و ابی و یا فرزندان آن‌ها، ارثیه‌ای به عمو امی و همجنین عمه، دایی و خاله نخواهد رسید (مغنیه 1377: 556)

مقایسة طبقة اوّل وارثین

الف ) در فقه شیعه، چنانچه فرزند متوفا منحصر به یکی باشد؛ خواه پسر و خواه دختر، تمام ترکه به او می‌رسد. اگر اولاد متعدد باشند، ولی تمام پسر یا تمام دختر، ترکه بین آن‌ها بالسویه تقسیم می‌شود. اگر اولاد متعدد باشند و بعضی از آن‌ها پسر و بعضی دختر، پسر دو برابر دختر می‌برد در فقه اهل سنت نیز به همین صورت است و اختلافی بین فقه شیعه و سنی در این زمینه و جود ندارد.

ب) در فقه شیعه هرگاه میت اولادی بلاواسطه نداشته باشد اولاد اولاد او قائم مقام اولاد بوده و بدین طریق جزو وارث طبقه اول محسوب و با هر یک از ابوین که زنده باشد ارث می‌برد. تقسیم ارث بین اولاد اولاد برحسب نسل به عمل می‌آید؛ یعنی هر نسل حصه کسی را می‌برد که به توسط او به میت می‌رسد؛ بنابراین اولاد پسر دو برابر اولاد دختر می‌برند. در تقسیم بین افراد یک نسل پسر دو برابر دختر می‌برد

پ ) در فقه شیعه و اهل سنت چنانچه برای متوفا اولاد از هر درجه‌ای که باشند، موجود نباشد پدر یا مادر متوفا در صورت انفراد، تمام ارث را می‌برد؛ به گونه‌ای که مادر متوفا در صورت نبودن اولاد یا اخوه (حاجب) برای متوفا ثلث ترکه را به فرض می‌برد و باقی را به رد می‌برد.

اگر پدر و مادر میت هر دو زنده باشند و برای متوفا اولادی نباشد و مادر حاجب اخوه نداشته باشد، مطابق فقه شیعه و سنی مادر یک ثلث و پدر دو ثلث می‌برد، لکن اگر مادر حاجب داشته باشد، سدس ترکه متعلق به مادر و بقیه متعلق به پدر است (کد خدایی 1392: 187)

مقایسة طبقة دوم وارثین

الف ) مطابق فقه شیعه هریک از وراث طبقة دوم اگر تنها باشد، تمام ارث را م برد.

در فقه اهل سنت نیز هرگاه برادر و خواهر ابوینی یا ابی، تنها بوده و با او شخص دیگری اجتماع نداشته باشد، ارث آن‌ها مانند ارث اولاد صلبی است؛ یعنی اگر منحصر به یک ذکور یا چند ذکور باشد، تمام ترکه را به تعصیب می‌برند و اگر منحصر به یک اناث یا چند اناث باشند، نصف یا دو ثلث ترکه را به فرض و اگر بعضی ذکور و بعضی اناث باشد، همة ماترک را به قرار ذکور دو برابر اناث می‌برند (سرخسی 1406: سرخسی 1406: 156).

 همچنین در فقه شیعه و سنی برادر و خواهر مادری نیز اگر منحصر به یک نفر باشد، یک سدس ترکه، اگر متعدد باشند، چه همه ذکور و چه همه اناث و چه بعضی ذکور و بعضی اثاث، یک ثلث آن را از طریق فرض می‌برند که در میان آنان بالسویه و بدون مزیت سهم ذکور بر سهم آناث تقسیم می‌گردد. گر وراث چند برادر امی یا چند خواهر امی یا چند برادر و خواهر امی باشند ترکه بین آن‌ها بالسویه تقسیم می‌شود.

در فقه شیعه اگر میت اخوه ابوینی داشته باشد، اخوه ابی ارث نمی‌برند و در صورت نبودن اخوه ابوینی، اخوه ابی حصة ارث آن‌ها را می‌برند.

در فقه اهل سنت هرگاه وارثان ابوینی و ابی اجتماع حاصل کنند، حالات زیر را دارند:

  1. اگر وارثان ابوینی یک یا چند ذکور، یا ذکور و اناث با هم باشند، وجود ذکور ابوینی، سبب حجب و محرومیت وارثان ابی شده، تمام ترکه از طریق تعصیب به وارثان ابوینی می‌رسد که در این زمینه اختلافی بین فقه و شیعه وجود ندارد.
  2. اگر وارثان ابوینی عبارت از یک اناث یا چند اناث باشند و وارثان ابی ذکور تنها یا ذکور و اناث نیز با او باشند، وارثان ابوینی به فرض و بقیه را وارثان ابی به طریق تعصیب می‌برند که این موضوع از موارد اختلافی فقه شیعه و اهل سنت است؛ زیرا با وجود ابوینی ها، ولو این‌که اناث باشند، ابی ها ولو این‌که ذکور باشند ارث نمی‌برند.

ب ) مطابق فقه شیعه و اهل سنت هرگاه ورثه اجداد یا جدات باشد، ترکه به شکل زیر تقسیم می‌شود: اگر جد یا جده تنها باشد، اعم از ابی یا امی تمام ترکه به او تعلق می‌گیرد. اگر اجداد و جدات متعدد باشند، درصورتی که ابی باشند ذکور دو برابر اناث می‌برد و اگر همه ‌امی باشند، بین آن‌ها بالسویه تقسیم می‌شود. اگر جد یا جده ابی و جد یا جدة امی با هم باشند، ثلث ترکه به جد یا جده ‌امی می‌رسد و در صورت تعدد اجداد امی آن ثلث بین آن‌ها بالسویه تقسیم می‌شود و دو ثلث دو برابر حصه اناث خواهد بود (قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران ماده 923)

پ ) در فقه شیعه و اهل سنت، چنانچه برای متوفا برادر ابوینی یا ابی یا امی از هر درجه‌ای که باشند، موجود نباشد جد یا جده متوفا در صورت انفراد، تمام ارث را می‌برد؛ به گونه‌ای که جدة متوفا در صورت نبودن برادر ابوینی یا ابی یا امی برای متوفا، ثلث ترکه را به فرض می‌برد و الباقی را به رد می‌برد. اگر برای متوفی اولاد یا اولاد اولاد از هر درجه که باشند موجود نباشد هر یک از ابوین در صورت انفراد تمام ارث را می‌برد و اگر پدر و مادر میت هر دو زنده باشند مادر یک ثلث و پدر دو ثلث می‌برد، لیکن اگر مادر حاجب داشته باشد سدس از ترکه متعلق به مادر و بقیه مال پدر است. اگر جد و جدة میت هر دو زنده باشند و برای متوفا برادر ابوینی یا ابی یا امی نباشد و مادر حاجب اخوه نداشته باشد، مطابق فقه شیعه و اهل سنت مادر یک ثلث و پدر دو ثلث می‌برد. در مذاهب اربعة اهل سنت، ائمة مجتهد این مذاهب دربارة حکم میراث جد به همراه اخوه به پیروی از صحابه اختلاف نظر دارند و به دو دسته تقسیم می‌شوند:

دستة اول: این افراد معتقدند که اخوه به‌طورکلی، شقیقی، پدری یا مادری، مذکر یا مؤنث باشند، با وجود جد از ارث حجب می‌شوند و هیچ گاه ارث نمی‌برند و به دلیل اعتبار جد که در همة احوال به منزلة پدر و به ویژه پدری برتر و بلندپایه‌تر است. همچنان که اگر عصبه بالنفس متعدد باشند، اولویت به جهت فرزندی (به نوت) است، سپس جهت ابوت (پدری)، جهت اخوت (برادری) و سپس عمومت (عمو). ارث از جهتی به جهت دیگر منتقل نمی‌شود، مگر زمانی که جهت مقدم موجود نباشد.

اگر پسر و پدری وجود داشته باشند، پسر عصبه می‌شود و اگر برادر و جدی با هم وجود داشته باشند، برادر عصبه خواهد بود؛ پس جهات ترتیبی است. جهتی ارث نمی‌برد، مگر زمانی که جهت پیش از آن وجود نداشته باشد. وقتی جهت ابوت (پدری) که شامل جد هرچند هم دورتر بر جهت اخوت مقدم باشد، جد برادر را حجب می‌کند، همچنان که اگر برادر با پدر همراه باشد، پدر حاجب برادر است. این شیوة مذهب ابوحنیفه و قول جمعی از صحابة بزرگ از جمله ابوبکر، ابن عباس، ابن عمر و گروهی دیگر از صحابه و تابعین است. (کانی‌مشکانی 1359: 91؛ شیخ الاسلامی، 1389: 65)

 دسته دوم: از نظر دستة دوم، برادران و خواهران شقیقی یا پدری با وجود جد نیز ارث می‌برند؛ چون جد همچون پدر، آنان را حجب نخواهد کرد (کد خدایی 1392: 207 - 206) این شیوه و روش شافعی، حنبلی، مالکی و همچنین روش دو یار بلندمرتبه و شاگرد ابوحنیفه ابویوسف و محمد است.

مقایسة طبقة سوم وارثین

دربارة میراث اعمام و اخوال در فقه شیعه و اهل سنت اختلاف بیشتر از سایر موارد است: زیرا بر طبق نظر فقه شیعه طبقه سوم ارث عبارت از عمو، عمّه، دایی و خاله است که در صورت عدم وجود فردی از طبقه اول و دوم، ارثیه میت به طبقه سوم می‌رسد، به عبارت دیگر هرگاه برای میت وراث طبقه دوم نباشد ترکه او به وراث طبقه سوم می‌رسد و هریک از وراث طبقه سوم اگر تنها باشد تمام ارث را می‌برد ... و اگر چند نفر باشند، براساس شرایط مندرج در قانون ارث می‌برند.

 ولی در اهل سنت، اگر فردی از طبقه اول و دوم وجود نداشته باشد، با وجود عموی ابوینی و ابی و یا فرزندان آن‌ها، ارثیه‌ای به عموی امی و همچنین عمه، دایی و خاله نخواهد رسید.

 نتیجه‌گیری

ارث حقی طبیعی است که نمی‌توان آن را انکار کرد؛ به‌نحوی که قانون ارث افزون بر یک امر طبیعی و فطری در گسترش تلاش‌های اقتصادی نیز تأثیر عمیقی دارد. بنابراین، تقسیم و توزیع ارث باید دقیق و عادلانه باشد تاحق کشی ضایع نگردد و فردی از این حق طبیعی و خدا دادی خود محروم نگردد.

در دین مبین اسلام تقسیمات ارث براساس آیات قرآن صورت می‌گیرد؛ امّا اختلافاتی که در مسائل مربوط به این مقوله بین مذاهب اسلامی وجود دارد، مربوط به ابهاماتی است که در تفسیر این آیات و احادیث مربوط و برداشت آن‌ها از احتمالاً این آیات و احادیث و شاید دلایل دیگر به وجود آمده باشد.

به موجب فقه امامیه میزان سهم‌الارث براساس طبقات ارث عبارت‌اند از

الف) پدر و مادر و اولاد و اولاد اولاد؛

ب) اجداد (پدربزرگ یا مادربزرگ یا هر دو زنده)؛

ج ) عمه‌ها، عموها، خاله‌ها، دایی‌ها و فرزندان آنان

اگر طبقة اول زنده باشند، طبقه دوم ارث نمی‌برد و همچنین اگر طبقه دوم زنده باشند طبقه سوم ارث نمی‌برد.

فقهای امامیه آیة «و أولوُ الارحام بعضهم اولی ببعضٍ» را اصل مهم در طبقات ارث می‌دانند و معتقدند: از اجتماع اصل مذکور با آیه 11 سوره نساء، طبقه اول ارث از طبقات سه گانه وراث قابل استنباط است. چرا که مفاد آیه در باره توصیة خداوند دربارة فرزندان شما این است: ذکور دو برابر اناث ارث می‌برند، اگر فرزند دو دختر و بیشتر باشد دوسوم ترکه را می‌برند، اگر یک دختر باشد نصف ترکه را می‌برد. ابوین متوفا هریک، یک‌ششم ترکه را می‌برند؛ به شرط این‌که متوفا را فرزند به جا مانده باشد، وگرنه در صورت حیات ابوین، مادر را ثلث ترکه می‌رسد (بقیه از آن پدر است) مگر این‌که اخوه متوفا وجود داشته باشند که مادر را یک‌ششم می‌رسد و بقیه از آن پدر است.

 دلیل استنباط امامیه از دو آیة بالا این است که ابوین میت و فرزندان او با میت، فاصلة متساوی دارند؛ زیرا هر دو طایفه در عمود نسب قرار گرفته‌اند؛ یکی در طرف صعودی و دیگری در طرف نزولی، اما برادر و خواهر میت، فاصلة مساوی با میت (مانند ابوین میت و اولاد او) ندارند؛ زیرا آنان با واسطة ابوین میت، به میت متصل می‌شوند، به‌منظور رعایت آیة اول از دو آیة بالا کسانی که با واسطه به میت متصل می‌شود، نمی‌توانند در طبقة اول قرار گیرند.

امّاطبقات وراث در مذاهب اهل سنت با فقه شیعه کمی متفاوت است و با توجه به آیة قرآن کریم همه کسانی که فرض‌بر هستند در طبقة اول قرار می‌دهند. فقهای اهل سنت از کسور ارث که در قرآن مجید ذکر شده است استفاده می‌کند، اشخاصی را که صرفاً فرض‌بر است در طبقة اول قرار می‌دهند؛ به عبارت دیگر طبقة اول ارث در فقه اهل سنت، فرض‌بران هستند؛ بنابراین خواهر میت که فرض‌بر است، در طبقة اول واقع می‌شود. از همین جا فرق بارزی بین فقه اهل تشیع و اهل سنت مشاهده می‌شود.

از اجتماع آیة 12 و 13 سورة نساء، در فقه امامیه طبقة دوم ارث استخراج می‌شود در آیه 12 سوره نساء به‌تفصیل سخن از ارث فرزندان و ابوین میت آمده و اسمی از ارث خواهران و برادران میت نیامده است. ارث خواهران و برادران میت در آیه 13 و 176 سوره نساء بیان شده است که این دلیل تأخر رتبة برادران و خواهران میت در ارث بردن است.

علاوه‌براین، همان اصل مستفاد از آیة «و اولو الارحام بعضهم اولی به بعض» ایجاب می‌کند که برادران و خواهران متوفا پایین‌تر از طبقة اول قرار بگیرند و به این ترتیب، طبقة دوم ارث به وجود می‌آید. اجداد و جدات میت هم مانند برادران و خواهران خود میت به یک واسطه با میت خویشاوندی دارند و به همین دلیل آن‌ها هم مانند برادران و خواهران، در طبقة دوم قرار می‌گیرند.

در فقه اهل سنت، جماعتی از خویشاوندان را که فرض‌بر نیستند و خویشاوند میت از جانب ذکور هستند را در طبقة دوم وراث قرار می‌دهند و این طبقه را «عصبه» می‌نامند؛ و آنان در این مورد به آیه «و اولو الارحام بعضهم اولی به بعض» و حدیث شریف استناد و توجه کرده‌اند. بنابراین، در این مقوله به کلی با فقه امامیه قرق دارد.

در فقه امامیه اعمام و عمات و اخوال و خالات، طبقة سوم را تشکیل می‌دهند؛ زیرا قرابت آنان به واسطة جد پدری میت (دربارة اعمام و عمات) و جد مادری میت (دربارة اخوال و خالات) است؛ پس چون اجداد و جدات در طبقة دوم هستند، ناگزیر باید اعمام و عمات و اخوال و خالات در طبقة سوم قرار بگیرند.

در فقه اهل سنت دربارة وجود طبقة سوم، اختلاف در بین آنان و جود دارند. آن‌ها خویشاوندانی را که عصبه هستند و طبقة دوم را تشکیل می‌دهند، می‌شناسند و فهرست آن‌ها را تهیه کرده‌اند؛ از این‌رو، هرگاه دربارة میتی نه فرض‌بر آن باشند و نه عصبه، عده‌ای دیگر از خویشاوندان (ذوی‌الارحام) را به‌عنوان طبقة سوم معرفی می‌کنند که شافعی آن‌ها را به منزلة طبقة سوم قبول ندارد، اما دیگران این طبقه را قبول دارند؛ پس در فقه اهل سنت عده‌ای دو طبقه وارث دارند و عده‌ای سه طبقه.

بدیهی است اختلاف در تعداد طبقات وراث، فراوان است و چنین اختلاف در فقه امامیه دیده نمی‌شود. آن‌ها که ذوی‌الارحام را به‌عنوان یک طبقه قبول دارند، خود ذوی‌الارحام را که یازده صنف هستند، به چهار طبقه تقسیم می‌کنند که نوعی طبقه بندی ارث در داخل یک طبقه محسوب می‌شود؛ حال آنکه در فقه امامیه طبقه‌بندی در داخل طبقه‌بندی مفهومی ندارد، بلکه طبقه را به اصناف و اصناف را به درجات قسمت می‌کنند.

·                    منابع

  1. امام خمینی، سید روح الله (1385) ترجمه تحریرالوسیله، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
  2. امامی، سید حسن. (1376) حقوق مدنی، تهران: کتابفروشی اسالامیه، چاپ سیزدهم
  3. الخن، مصطفی، الفقه المنهجی، (1388)، سنندج کردستان، چاپ دوم.
  4. جعفری لنگرودی، محمدجعفر. (1384) دورة حقوق مدنی-ارث، تهران: کتابخانة گنج دانش، چاپ پنجم.
  5. دیلمی، احمد. (1387) «مطالعة تطبیقی ارث زن، فصلنامة مفید، شماره 29.
  6. زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی حسینی واسطی. (1414) تاج العروس بیروت: دارالکفر.
  7. سرخسی، شمس الدین. (1406 ق) المبسوط، بیروت: دارالمعرفه، تحقیق جمعی از فضلاء.
  8. شهیدی، مهدی. (1390) ارث، تهران: انتشارات مجد، چاپ ششم.
  9. شهید ثانی، زین الدین بن علی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان (۳ جلدی) و انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (۲ جلدی).
  10. شیخ الاسلامی، اسعد. (1389) احوال شخصیه در مذاهب چهارگانه اهل سنت ارث، وصیت و وصایت( تهران: انتشارات سمت، چاپ سوم.
  11. شیخ الاسلام، سید محمد. (1374) راهنمای فقه شافعی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
  12. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، دار احیاء التراث العربی بیروت.
  13. طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، بی‌تا.
  14. قبله‌ای خویی، خلیل. (1389) ارث، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوم.
  15. کانی‌مشکانی، ابوالفا بن محمد بن عبدالکریم. (معتدی کردستانی) (1359) ارث در اسلام و مقررات قانون مدنی ایران، تهران: چاپخانة حیدری.
  16. کدخدایی، یعقوب. (1392) وصیت و ارث در مذاهب اربعة اهل سنت و قانون مدنی ایران، تهران: نشر دادگستر.
  17. مسعودی، سید اسدالله، شرح کتاب ارث، انتشارات در راه حق، ۱۳۷۸.
  18. مصلحی عراقی، علی حسین. (1392) حقوق ارث، تهران: انتشارات سمت، چاپ هفتم.
  19. مغنیه، محمدجواد. (1377) الفقه علی المذاهب الخمسه، تهران: مؤسسة الصادق.
  20. میرداداشی، سید مهدی و دیگران. (1389) احوال شخصیه اهل سنت (طالق، وصیت، ارث، حجر) در مذهب شافعی و حنفی، تهران: انتشارات خرسندی.
  21. نجفی، محمدحسن. (1374) جواهرالکلام فی شرح شرایع االسلام، تحقیق شیخ علی آخوندی، تهران: دارالکتب االسالمیه، چاپ دهم.
  22. هاشمی شاهرودی، محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل‌بیت علیهم السلام، مرکز پژوهش‌های فارسی الغدیر، ۱۳۸۲، قم.

 

 

 

[1]. دکترای فقه قضایی و عضو هیأت علمی دانشگاه بین‌المللی المصطفی (ص) افغانستان

  1. منابع

    1. امام خمینی، سید روح الله (1385) ترجمه تحریرالوسیله، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
    2. امامی، سید حسن. (1376) حقوق مدنی، تهران: کتابفروشی اسالامیه، چاپ سیزدهم
    3. الخن، مصطفی، الفقه المنهجی، (1388)، سنندج کردستان، چاپ دوم.
    4. جعفری لنگرودی، محمدجعفر. (1384) دورة حقوق مدنی-ارث، تهران: کتابخانة گنج دانش، چاپ پنجم.
    5. دیلمی، احمد. (1387) «مطالعة تطبیقی ارث زن، فصلنامة مفید، شماره 29.
    6. زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی حسینی واسطی. (1414) تاج العروس بیروت: دارالکفر.
    7. سرخسی، شمس الدین. (1406 ق) المبسوط، بیروت: دارالمعرفه، تحقیق جمعی از فضلاء.
    8. شهیدی، مهدی. (1390) ارث، تهران: انتشارات مجد، چاپ ششم.
    9. شهید ثانی، زین الدین بن علی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان (۳ جلدی) و انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (۲ جلدی).
    10. شیخ الاسلامی، اسعد. (1389) احوال شخصیه در مذاهب چهارگانه اهل سنت ارث، وصیت و وصایت( تهران: انتشارات سمت، چاپ سوم.
    11. شیخ الاسلام، سید محمد. (1374) راهنمای فقه شافعی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
    12. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، دار احیاء التراث العربی بیروت.
    13. طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، بی‌تا.
    14. قبله‌ای خویی، خلیل. (1389) ارث، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوم.
    15. کانی‌مشکانی، ابوالفا بن محمد بن عبدالکریم. (معتدی کردستانی) (1359) ارث در اسلام و مقررات قانون مدنی ایران، تهران: چاپخانة حیدری.
    16. کدخدایی، یعقوب. (1392) وصیت و ارث در مذاهب اربعة اهل سنت و قانون مدنی ایران، تهران: نشر دادگستر.
    17. مسعودی، سید اسدالله، شرح کتاب ارث، انتشارات در راه حق، ۱۳۷۸.
    18. مصلحی عراقی، علی حسین. (1392) حقوق ارث، تهران: انتشارات سمت، چاپ هفتم.
    19. مغنیه، محمدجواد. (1377) الفقه علی المذاهب الخمسه، تهران: مؤسسة الصادق.
    20. میرداداشی، سید مهدی و دیگران. (1389) احوال شخصیه اهل سنت (طالق، وصیت، ارث، حجر) در مذهب شافعی و حنفی، تهران: انتشارات خرسندی.
    21. نجفی، محمدحسن. (1374) جواهرالکلام فی شرح شرایع االسلام، تحقیق شیخ علی آخوندی، تهران: دارالکتب االسالمیه، چاپ دهم.
    22. هاشمی شاهرودی، محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل‌بیت علیهم السلام، مرکز پژوهش‌های فارسی الغدیر، ۱۳۸۲، قم.